در سرای ما زمزمه ای در کوچه ما آواری نیست.
شب گلدان پنجره ما را ربوده است.
پرده ما در وحشت نوسان خشکیده است.
اینجا ای همه لب ها لبخندی ابهام جهان را پهنا می دهد.
پرتو فانوس ما در نیمه راه میان ما و شب هستی مرده است.
ستون های مهتابی ما را پیچک اندیشه فرو بلعیده است.
اینجا نقش گلیمی و آنجا نرده ای ما را از آستانه ما بدر برده است.
ای همه هشیاران بر چه باغی در نگشودیم که عطر
فریبی به تالار نهفته ما نریخت؟
ای همه کودکی ها بر چه سبزه ای ندویدیم که شبنم
اندوهی بر مانفشاند؟
غبار آلوده راهی از فسانه به خورشیدیم.
ای همه خستگان در کجا شهپر ما از سبکبالی پروانه
نشان خواهد گرفت؟
ستاره زهره از چاه افق برآمد.
کنار نرده مهتابی ما کودکی در پرتگاه وزش ها می گرید.
در چه دیاری آیا اشک ما در مرز دیگر مهتابی خواهد چکید؟
ای همه سیماها؟ در خورشیدی دیگر خورشیدی دیگر.